معنی دسته و گروه و حلقه
حل جدول
واژه پیشنهادی
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) دسته گروه، اطرافیان شخص طرفداران.
لغت نامه دهخدا
گروه گروه. [گ ُ گ ُ] (ق مرکب) گروهاگروه. گروه پس گروه. دسته دسته. فوج فوج:
دلم یکی و در او عاشقی گروه گروه.
فرخی.
زر فروریخت پشته پشته چو کوه
تا کنند آن زمین گروه گروه.
نظامی.
رجوع به گروه و گروها گروه شود.
دار و دسته
دار و دسته. [رُ دَ ت َ / ت ِ] (اِ مرکب، از اتباع) پیروان و اطرافیان چیزی یا کسی، دار و دسته ٔ فلان کس. || دارو دسته راه انداختن، برانگیختن یاران و اطرافیان.
معادل ابجد
855